-
جوینده یابنده است
سهشنبه 27 اسفند 1392 00:16
شاگردی از استـادش پرسیــد : استــاد ، چکار کنم خواب امـام زمــان ارواحنافداه را ببینــم ؟ استــاد گفت : شب یــک غذای شور بخور ، آب نخور و بخواب ! شاگرد دستــور استــاد را اجرا کــرد و بــرگشت. شاگرد : استــاد ، دیشب دائم خواب آب را می دیــدم. خواب دیــدم بــر لب چاهی دارم آب می نوشم ، کنار نهر آبــی در حال خوردن آب...
-
نماز ، کلید حل مشکلات
سهشنبه 27 اسفند 1392 00:00
جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکی آمد و گفت: سـه قفل در زندگی ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم. قفل اول اینست کــه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم اینکــه دوست دارم کارم برکت داشته باشد. قفل سوم اینکـه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ فرمود : براے قفل اول نمازت را اول وقت بخوان. براے قفل دوم نمازت را اول وقت...
-
خدمت بهتر از تضرع است
دوشنبه 26 اسفند 1392 21:46
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند ! استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟ شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند! استاد گفت :...
-
کم فروش زیاده خواه
یکشنبه 25 اسفند 1392 22:40
-
بسوی خدا برگرد
چهارشنبه 14 اسفند 1392 22:12
( بیست سال معصیت ) در کتاب ثمراة الحیوة جلد سوم صفحه سیصدو هفتاد و هفت نوشته : جوانى در بنى اسرائیل زندگى مى کرد و به عبادت حق تعالى مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت ، تا بیست سال کارش همین بود تا که یک روز فریب خورده و کم کم از خدا کناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه کرد و از جمله گنه...
-
سوال و جواب شنیدنی
سهشنبه 13 اسفند 1392 22:43
عرب بیابان گردی از حضرت علی علیه السلام پرسید: سگی را دیدم که بر گوسفندی جست وگوسفند ابستن شد وچیزی از او متولد شد حلال است یا حرام؟ امام علی علیه السلام فرمود: او را به خوردن اعتبار کن اگر گوشت بخورد سگ است اگر علف خورد گوسفند است. عرب بیابانگرد گفت: گاهی علف و گاهی گوشت میخورد. امام علی علیه السلام فرمود: آن را به...
-
به خدا پناه ببریم
شنبه 10 اسفند 1392 22:55
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد . پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت . پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد ! خودش...
-
مسجد مهمان کش
سهشنبه 6 اسفند 1392 21:47
در اطراف شهر ری مسجدی بود که هر کس پای در آن میگذاشت، کشته میشد. هیچکس جرأت نداشت پا در آن مسجد اسرارآمیز بگذارد. مخصوصاً در شب هر کس وارد میشد در همان دم در از ترس میمرد. کم کم آوازة این مسجد در شهرهای دیگر پیچید و به صورت یک راز ترسناک در آمد. تا اینکه شبی مرد مسافر غریبی از راه رسید و یکسره از مردم سراغ مسجد را...
-
خدای مهربان ما
جمعه 25 بهمن 1392 12:26
اندیشه کودک کودکی اندیشیدکه: خداچه می خورد؟! چه می پوشد؟! ودرکجا منزل دارد؟! ندایی آمدکه: اوغم بندگانش را می خورد گناهانشان را می پوشد ودرقلب شکسته آنان ساکن است... یــــــاد خـــــــدا نـــسیم دانه را از دوش مورچـــه انداخت. مورچه دانه را دوبـــاره بر دوشش گذاشت و به خــدا گفت: «گاهـــی یادم میــــرود که هستی، کاش...
-
نماز در میدان جنگ
پنجشنبه 17 بهمن 1392 21:30
هنگامی که علی(ع) در جنگ صفین سرگرم نبرد بود. در میان هر دو صف کارزار، مراقب حرکت و وضعیت خورشید بود(تا ببیند چه وقت به وسط آسمان میرسد تا نماز ظهر را بخواند). ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این چه کاری است که میکنید؟ حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانم. ابن عباس گفت: آیا حالا وقت نماز است با وجود اینکه...
-
خودکرده را تدبیر نیست
سهشنبه 15 بهمن 1392 23:48
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که...
-
خاطره علامه جعفری
سهشنبه 15 بهمن 1392 22:17
علامه جعفری میگفتند تو یکی از زیارت هام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم: «یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر شما بشناسم که چه جوری منو میبینید؛ نشونهاشم این باشه که تا وارد صحن حرمتون شدم اولین کسی که با من حرف میزنه من پیامتو بگیرم . وارد صحن که شدم خانممو گم کردم .اینور و بگرد انور و بگرد ، یه...
-
بسم الله معجزه میکند
سهشنبه 15 بهمن 1392 20:31
در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است. گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می...
-
حکایت پیرمرد و بقال
سهشنبه 15 بهمن 1392 20:13
مرد فقیرى بود که همسرش کره میساخت و او آنهارا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت. آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنهارا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد ، اندازه هر...
-
شوخی بد نکنیم
سهشنبه 15 بهمن 1392 20:03
یکی از یاران پیامبر(ص) کفش یکی دیگر از اصحاب را برداشت و زیر لباسش پنهان کرد. صاحب کفش کمی به دنبال کفش خود گشت و وقتی آن را پیدا نکرد،خیلی نگران شد و از دیگران پرسید: "کسی کفش های مرا ندیده است؟" کسی که کفش ها را برای شوخی برداشته بود،گفت: "من آن ها را برداشتم." رسول خدا(ص) که در آن جا حضور داشت و...
-
شکرگزار باشیم
جمعه 4 بهمن 1392 16:04
غلام، دم در نشسته بود و هندوانه میخورد با هر تکهای که میخورد چندین بار از اربابش تشکر میکرد. مردی از راه رسید و هندوانه طلب کرد . غلام تکهای تعارف کرد. هندوانه را که خورد، دید تلخ است و گندیده! گفت: هنداونه به این بدی، آن همه شکر دارد؟ غلام گفت: هزاران بار، از دست اربابم هندوانه شیرین خوردم، یک بار هندوانه گندیده...
-
علی (ع) کجا و تو کجا ؟ !
جمعه 4 بهمن 1392 12:57
حکایتی تکان دهنده از عدالت امام علی(ع) زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد. روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه...
-
رهنمود امام رضا به شتربان
چهارشنبه 11 دی 1392 23:36
از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد. رو کرد به امام و عرضه داشت : "پسرپیامبر ! دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برایش نوشتند: "دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی. دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند...
-
عقربی که مامور بود !
سهشنبه 10 دی 1392 21:41
یک عقرب ناجی زائران حسینی(ع) شد یک عقرب جان زایران حسینی(ع) را در مسیر کربلا نجات داد. به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از خبرگزاری المدینة نیوز، زائران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت می کردند، گزارش دادند: یک زن که به نظر می رسید خسته است، برای استراحت وارد یکی از خیمهها شد و در خواب عمیقی و طولانی فرو رفت....
-
صاحبدل نکته بین
جمعه 15 آذر 1392 20:14
صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت . نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !هرکس از شما که...
-
بنده مطیع
جمعه 8 آذر 1392 19:33
فردی خواست غلامی بخرد نزد او آمد و گفت : تو را بخرم ؟ گفت : اگر بخواهی ! پرسید : خوراکت چیست : گفت : هر چه بدهی ! و هر چه می پرسید جواب اینگونه می شنید . گفت : ای غلام این چه نوع جواب دادن است ؟ ! غلام گفت : آقا عبد را با خواست چکار ؟ آن شخص دو دستی بر سر زد و گفت : ای کاش در عمرم یک روز با مولای حقیقیم اینگونه بودم .
-
شفا با خاک عزاداران حسینی
پنجشنبه 23 آبان 1392 13:00
چشمانی که با گِلِ عزای امام حسین(ع) شفا یافت! آیت الله بروجردی علت دارا بودن چنین نعمتی را چنین نقل فرموده اند: در یکی از سال ها که در بروجرد بودم به چشم درد عجیبی مبتلا گردیدم که بسیار مرا نگران ساخته بود و از سوی دیگر معالجه پزشکان نیز سودی نمی کرد و درد چشمان من هر روز بیشتر می گردید تا اینکه ایام محرم فرا رسید. در...
-
معنی بصیرت
پنجشنبه 23 آبان 1392 01:24
-
نیکی به عقرب
شنبه 11 آبان 1392 22:26
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند، او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت اورا نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید: برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟ مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من...
-
پیرمرد سودجو و دختر زیرک
جمعه 10 آبان 1392 17:19
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد . کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش...
-
هدیه به برادر
جمعه 10 آبان 1392 17:02
شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن راتحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: ” این ماشین مال شماست ، آقا؟” پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم...
-
مردی که مغازه اش سوخت
پنجشنبه 2 آبان 1392 13:11
مغازه ام سوخت ! ایمانم که نسوخت از مسافرت برگشت وقتی به خانه رسید فهمید که خانه و مغازه اش آتش گرفته و همه کالا های گران بهایش سوخته و خاکستر شده اند و خسارت بزرکی به او وارد شده است . فکر می کنید او چه کرد؟! آیا خدا را مقصر دانست و ملامت کرد؟ آیا نا امید و افسرده شد؟ و یا اشک ریخت ؟ او با لبخندی که بر لب داشت و دلی...
-
یوسف و برادران
جمعه 19 مهر 1392 23:28
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید : چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست ! یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم ! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که " نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد "…
-
مرا زنده بگور کردند !
پنجشنبه 18 مهر 1392 00:35
روایتی از زنده به گور شدن رزمنده ۱۵ ساله صدامیها مرا تا گردن زیر خاک کردند؛ آن روز باران هم میبارید و 4 ساعت اسیر گِل بودم؛ بعثیها مشروب میخوردند، سر مرا نشانه میگرفتند و میخندید. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، بارها از شکنجههای نیروهای صدام در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شنیدهایم؛ از...
-
یاران علی (ع)
جمعه 12 مهر 1392 22:47
یکى از اصحاب امیرالمومنین (ع) در جنگ جمل به ایشان گفت: دوست داشتم برادرم این جا بود و میدید چگونه خداوند شما را بر دشمن پیروز نمود. او نیز خوشحال و به اجر و پاداش نایل میشد. امام (ع) فرمود: آیا قلب و فکر برادرت با ما بود؟ گفت : آرى ! امام (ع) فرمود: بنابراین او نیز در این جنگ همراه ما بوده است. آنگاه افزود: نه تنها او...