ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گویند بهلول در اطراف قصر مدائن بود و با بچه ها مشغول بازی بود.
هارون الرشید که عازم حج بود از آنجا گذر کرد .
وقتی بهلول را دید گفت ای بهلول مرا موعظه کن.
بهلول گفت : از سرنوشت حاکمان گذشته عبرت بگیر .
هارون پرسید چطور ؟
بهلول اشاره ای به قصر کسری ( ایوان مدائن ) کرد و گفت : هذه قصــــورهم
یعنی این قصرهایشان
و سپس اشاره ای به قبرستان قدیمی کرد و گفت : و هذه قبورهم !
یعنی : و این هم قبرهایشان !
هارون بسیار منقلب شد و گفت : چکار کنم که نجات یابم ؟
بهلول گفت : خودت را به قرآن عرضه کن و ببین چه وضعی داری !
پرسید به کجای قرآن ؟
گفت : به این آیه " ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم "
سوره إنفطار – 14
هارون آشفته حال جدا شد و بهلول به بازیش ادامه داد .