-
خانه ندیده و دیده
چهارشنبه 16 بهمن 1398 22:30
همسر پادشاه دیوانهی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید. پرسید: چه میکنی؟ گفت: خانه میسازم… پرسید: این خانه را میفروشی؟ گفت: میفروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد. هنگام شب...
-
شیر و موش
جمعه 19 بهمن 1397 12:31
موش و شیر بود شیری به بیشهای خفته موشکی کرد خوابش آشفته آنقَدَر دور شیر بازی کرد بر سر و دوشش اسب تازی کرد آنقَدَر گوش شیر گاز گرفت گه رها کرد و گاه باز گرفت تا که از خواب شد شیر بیدار متغیر ز موش بد رفتار دست برد و گرفت کلهی موش شد گرفتار موش بازیگوش خواست تا زیر پنجه له کندش به هوا برده بر زمین زندش گفت: ای موشِ...
-
خدایا ! یاغی نیستم
پنجشنبه 4 بهمن 1397 22:24
یاغی نیستم! یکی از مقدمات دین، این است انسان در باطن خود به یاد خدا باشد و دینداری او فقط در ظاهر نباشد و اگر انسان خداوند را فراموش نکند گر چه لغزشهایی داشته باشد، بالاخره در مسیر هدایت قرار می گیرد وبه سعادت می رسد. خداوند متعال در قرآن می فرماید: وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ /حشر19 از آن کسان مباشید...
-
محبت اهل بیت (ع) شرط آمرزش گناه
پنجشنبه 29 تیر 1396 19:20
امام صادق (ع): آمرزش گناه بزرگ وابسته به دوستی اهل بیت مرحوم راوندى در کتاب خرایج و جرائح خود آورده است: امام محمّد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم حجّ وارد مکّه مکّرمه شدند. در مسجدالحرام نزدیک کعبه الهى نشسته بودند، که شخصى وارد شد و اظهار داشت: سؤالى دارم؟ امام باقر علیه السلام...
-
نماز شب در هواپیما
دوشنبه 15 خرداد 1396 12:55
نماز شب دائم امام خمینی (ره) امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی در روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب میخواند امام در قم بیمار شدند و به دستور اطباء میبایست به تهران منتقل شوند. هوا بسیار سرد بود و برف میبارید، یخبندان عجیبی در جادهها وجود داشت امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال...
-
سه بار گلاب بپاشید !
سهشنبه 12 اردیبهشت 1396 01:05
مادر شهید مطهری که از بانوان محترم، با ایمان و فهیم بود، «سکینه» نام داشت. همان کسی که با یاد خدا دلی آرام داشت و قلبش از محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت مشحون بود. این زن باسواد که بسیار جالب و پرحرارت ادای سخن مینمود در مورد چهارمین فرزندش یعنی مرتضی میگوید: زمانی که مطهری را هفت ماهه آبستن بودم، شبی از شبها که...
-
بخشش حسینی (ع)
شنبه 9 اردیبهشت 1396 23:58
داستانهای امام حسین(ع): بخشش، همراه با تعلیم و تربیت در کتاب مقتل آل الرّسول حکایت شده است : روزى یک نفر عرب بیابان نشین به محضر مبارک حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام شرفیاب شد و اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! من دیه کامله اى را تضمین کرده ام ؛ ولیکن از پرداخت آن ناتوانم ، با خود گفتم : بهتر است نزد بخشنده ترین و...
-
او بنده خداست
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 06:50
بنده صالح خدا آن روز، روز سختی بود [1] برای من، چون یک بند کار می کردم. اربابم بُشر آدم سخت گیری بود. از هر کدام از کنیزهایش به اندازه ده نفر کار می کشید. تازه آن هم در روزهای معمولی. وقتی مهمان داشت آن قدر کار می کردیم که آخر شب مرده مان می افتاد. آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را...
-
نماز چوپان
شنبه 2 اردیبهشت 1396 00:38
-
از بچه ها یاد بگیریم
سهشنبه 29 فروردین 1396 23:50
ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : « ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ » ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ . ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ بی ﺪﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺩﻭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ . ﺳﻮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ...
-
هارون الرشید و پیر حریص
سهشنبه 29 فروردین 1396 18:02
حکایت پیرمرد حریص و هارون الرّشید گویند روزى هارون الرّشید به خاصّان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصى که خدمت رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم مشرّف شده و از آنحضرت حدیثى شنیده است زیارت کنم تا بلاواسطه از آنحضرت آن حدیث را براى من نقل کند. چون خلافت هارون در سنه یکصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با...
-
استخاره بد آمد
دوشنبه 28 فروردین 1396 23:19
قضا شدن نماز صبح مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق علیه السّلام که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت اتّفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد امّا از آن استخاره در تعجّب بود پس از مسافرت خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و عرض کرد: یابن رسول الله ! یادتان...
-
بخشش حیرت آور علی (ع)
سهشنبه 22 فروردین 1396 14:03
چه شمشیر زیبایی جنگ سختی شروع شده بود.صدای به هم خوردن شمشیر ها برای لحظه ایی قطع نمی شد. حلا سرداران و سربازان در سپاه تن به تن می جنگیدند. یک سپاه حق بود و دیگری باطل.ابری از غبار روی بیابان مثل چادری بزرگ سایه افکنده بود.اسب ها شیهه می کشیدند و دنبال هم می دویدند.در آن میان امام علی ( ع) با شجاعت شمشیر می زد و گاه...
-
تجارت با خدا
جمعه 18 فروردین 1396 12:04
شخصی بسیار مقروض شده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند .. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند ، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. .. تو را که این همه گفت و گوی است بر دَرمی،چگونه از تو توقع کند کَسی کَرمی؟ .. تاجر چشمش به او افتاد و...
-
محبت آل محمد یعنی این !
پنجشنبه 10 فروردین 1396 12:08
نمونه ای از دوستی و محبت اهل بیت حکیم بن عتیبه گفت: خدمت حضرت باقر (علیه السلام) بودم، خانه پر از جمعیت بود در این هنگام پیرمردى که تکیه بر عصاى آهنین خود داشت وارد شد بر در خانه ایستاده، گفت: السلام علیک یابن رسول الله و رحمة الله و برکاته و سکوت کرد. حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: علیک السلام و رحمة الله و برکاته ....
-
گذشت کنیم
جمعه 3 دی 1395 12:12
کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود . هنگام برداشت محصول بود شبی از شبها روباهی وارد گنم مزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد پیرمردکینه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد . مقداری پوشال را...
-
روباه و شتر
جمعه 3 دی 1395 11:49
روباهی از شتری پرسید : « عمق این رودخانه چه اندازه است؟ » شتر جواب داد: « تا زانو » ولی وقتی روباه داخل رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت : « تو که گفتی تا زانو ! » شتر جواب داد: « بله، تا زانوی من، نه زانوی تو » هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف...
-
این هم میگذرد
دوشنبه 3 خرداد 1395 23:53
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﻢ، ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﻪﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ. ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : "ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ " .ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ می ﻔﺮﻭﺧﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ...
-
خدا کجاست ؟
دوشنبه 10 اسفند 1394 21:52
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خـــــــــــــدا » رسیدند آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود...
-
کوک چهارم
جمعه 9 بهمن 1394 16:21
شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می گوید: این کفش سه کوک می خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می شود که درمجموع خرج کفش می شود سی تومان... مشتری قبول می کند پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد... کفاش دست به کار می شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک...
-
سنگ را از سر راه برداریم
جمعه 17 مهر 1394 11:02
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد ! بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند . بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد . حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و . . . با وجود...
-
خدا می بیند
جمعه 15 خرداد 1394 17:31
پدری فرزند خود را خواند دفتر مشق او را که بسیار تمیز و مرتب بود نگاه کرد و گفت: فرزندم چرا در این دفتر کلمات زشت و ناپسند ننوشتی و آن را کثیف نکردی؟ پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه می کند و نمره می دهد. پدر گفت: دفتر زندگی خود را نیز پاک نگاه دار، چون معلم هستی هر لحظه آن را می نگرد و به تو نمره می...
-
عبادت برای از دست دادن !
شنبه 9 خرداد 1394 22:47
از شیخی پرسیدند: از این همه مراقبه و توجه به خدا چه به دست آورده ای؟ جواب داد: هیچ! اما بعضی چیزها را از دست داده ام؛ خشم، نگرانی و اضطراب، افسردگی، احساس عدم امنیت و ترس از مرگ... همیشه با به دست آوردن نیست که حالمان خوب می شود گاهی از دست دادن ها بیشتر آسوده و راحتمان می کند.
-
دزد دین نباش
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:30
گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت،...
-
فداکاری مادر
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:23
داستان جالب وخواندنی دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم. که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت میدونی که بابا...
-
گنج های مخفی ایاز
چهارشنبه 6 اسفند 1393 20:41
پوستین کهنه در دربار ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت....
-
شهریار شعرت را بخوان
شنبه 2 اسفند 1393 22:28
ماجرای شعر معروف شهریار آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند . حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب...
-
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
شنبه 2 اسفند 1393 20:00
روزی مردی فقیر به حرم حضرت امیر المومنین علی علیه السلام می رود و شروع به توسل به آن امام همام می کند و می گوید:یا امیر المومنین اوضاع مالیم نامناسب است، کمکم کن و ... شب در عالم خواب حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را می بیند که به او می فرماید: فردا به فلان محله و فلان کوچه برو و بلند این جمله را تکرار کن:...
-
حجاب من بخاطر تو
جمعه 1 اسفند 1393 00:00
داشتم سجــاده آماده می کــردم برای نمـاز، همیـن که چـادر مشـکی ام را از سر برداشتـم تا چـادر نمــاز بر سر کنـم گفـت : این همه خودت را بقچـه پیــچ می کنی کـه چی؟ بر گشتـم به سمـت صدا ، دختــری را دیـدم که در گــوشه ی نـمازخــانه نشسـته بود.پرسیدم : با منی؟ گفت : بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید...
-
مثالی برای مرگ و زندگی
پنجشنبه 30 بهمن 1393 21:34