-
داستان عیسی (ع) و شیطان
شنبه 19 مرداد 1392 00:15
ابلیس بر حضرت عیسی (علیه السلام} آشکار شد و گفت: تو نبودی که می گفتی جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟ فرمود : بلی . گفت : پس خویشتن را از قله این کوه فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی ! فرمود : خداوند را رسد که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند !
-
امان نامه از آتش جهنم
شنبه 19 مرداد 1392 00:11
بسم الله الرحمن الرحیم کاروانی از سرخس به قصد زیارت امام رضا علیه السلام راه افتاد. چاووشی خوانها شروع کردند به چاووشی خواندن. پیرمرد نابینائی کنار جمعیت ایستاده بود . وقتی فهمید کاروان به سوی مشهد می رود، شروع کرد به گریه کردن . گفتند : چرا گریه می کنی ؟ گفت : دوست دارم تا همراه این کاروان به زیارت مولایم بروم. با...
-
ناشکر نباشیم
شنبه 19 مرداد 1392 00:08
مردی نزد حکیمی رفت و پیش او از تنگدستیاش شکایت کرد. حکیم از او پرسید: آیا دوست داشتی که نابینا بودی اما در عوض ده هزار درهم داشتی؟ مرد پاسخ داد: نه آیا دوست داشتی گنگ و لال بودی اما در عوض ده هزار درهم داشتی؟ مرد پاسخ داد: نه آیا دوست داشتی دو دست و پا نداشتی اما به جای آن ده هزار درهم داشتی؟ مرد پاسخ داد: نه آیا خوب...
-
منفـــی نگری
شنبه 19 مرداد 1392 00:03
شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد. او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند....
-
گنجشک وظیفه شناس
شنبه 19 مرداد 1392 00:01
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت !پرسیدند :چه می کنی ؟پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم … گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد گفت : …شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که...
-
به خدا توکل کن
جمعه 18 مرداد 1392 23:58
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت: چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟ جواب داد که: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد، پس چرا غمگین باشم در...
-
خوبی بخاطر خودم
جمعه 18 مرداد 1392 23:56
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می...
-
چشم برای روضه !
جمعه 18 مرداد 1392 23:52
به آقای کوثری گفتند: آقا روضه نخوان قلب امام ناراحت است، میخواست بلند شود برود ، حضرت امام فرمودند: آقای کوثری روضه نخواندی، گفت حالا بعداً انشاءالله چرا؟ مگر شما نیامدی روضه بخوانی؟ گفت چرا آمدم ولی گفتند حالا قلب شما ناراحت است، فرمود آقای کوثری روضه بخوان روضه زنگ دلِ من است حرکت قلبِ من است، میخواهی قلبم از کار...
-
خدا می بیند
جمعه 18 مرداد 1392 23:48
در بصره امیری بود و روزی در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد و آن زن بسیار با عفت و پاکدامن بود. امیر باغبان را برای کاری بیرون فرستاد و به زن گفت: برو درها را ببند. زن رفت و برگشت و گفت: همه ی درها را بستم غیر از یک در که نمی شود بست. امیر گفت: آن کدام در است؟ زن گفت: دری که میان تو و پرورگار توست و با هیچ سعی و تلاشی...
-
درس خداشناسی بهلول
جمعه 18 مرداد 1392 23:41
روزی ابوحنیفه در مجلس درس خود گفت: «امام صادق(ع) مطلبی را میگوید که من نمیپسندم ! میگوید: «خدا را نمیشود دید، در صورتی که خدا موجود است.» من میگویم: «چگونه میشود یک چیزی موجود باشد؛ ولی نتوان آن را دید؟» در این موقع، بهلول عاقل که نزدیک درس ایستاده بود، کلوخی را از زمین برداشت و به سوی او پرتاب کرد بهلول گفت:...
-
عید فطر در کلام عارف وارسته
جمعه 18 مرداد 1392 19:45
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان کرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش...
-
احسان به مادر
پنجشنبه 17 مرداد 1392 19:58
جاء رجلٌ الی النّبی قال : « یا رسول اللَّه(ص) مَن احق الناس بحسن صحابتى؟ » قال: « أمک » قال : « ثم من؟ » قال : « امک » قال: « ثم من؟ » قال : « امک» قال: « ثم من؟ » قال : « اباک » . ترجمه : مردى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمد و پرسید: یا رسول الله به چه کسى احسان کنم؟ فرمود: به مادرت. تا سه بار پرسید، حضرت فرمود:...
-
شش طایف ملعون
دوشنبه 14 مرداد 1392 19:01
شش طائفه گرفتار لعنت شده اند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: چند طائفه به لعنت خدا و لعنت هر پیغمبرى که دعایش مستجاب است گرفتارند: 1- کسى که به قرآن چیزى از خود بیفزاید، 2 - و کسى که دستورات مرا ترک کند، 3 - و کسى که حرمت خاندان مرا که خدا لازمش دانسته نگه ندارد، 4 - و کسى که از سلطنت و قدرت خویش براى خوارى...
-
توبه مردود !!!
پنجشنبه 10 مرداد 1392 17:06
توبه بر لب سبـــــــــــحه در کف دل پر از شـــــــــــــوق گناه معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
-
سرمایه از دست رفته
سهشنبه 8 مرداد 1392 17:13
چـه سـاده میـگـذرنـد سـاعـتــــ هـاے 【 عـمـرمـان 】 و مـا چـه سـاده میـگـذریـم از ایـن 【 سـاعـتــــ هـا 】 ( والـعصـر ان الانـسـان لـفـے خـسر . . . . . . )
-
محراب شهادت
دوشنبه 7 مرداد 1392 22:52
وقتی محراب کوفه گریست ·٠•● هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(ع) فرود آورد و سر مبارکش را...
-
سخن اول
دوشنبه 7 مرداد 1392 19:43