داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

به خدا توکل کن


در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.
به او گفت:
چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟
جواب داد که:
من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد، پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود، می گوید:
“از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…!”


خوبی بخاطر خودم

مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند.

شیوانا از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت:" این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی!؟"شیوانا به رهگذر گفت:" من به او کمک نمی کنم!! من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم. من دارم به خودم کمک می کنم !"

چشم برای روضه !



به آقای کوثری گفتند:

آقا روضه نخوان قلب امام ناراحت است،

می‌خواست بلند شود برود ، حضرت امام فرمودند:

آقای کوثری روضه نخواندی،

گفت حالا بعداً انشاءالله

چرا؟ مگر شما نیامدی روضه بخوانی؟

گفت چرا آمدم ولی گفتند حالا قلب شما ناراحت است،

فرمود آقای کوثری روضه بخوان

روضه زنگ دلِ من است

حرکت قلبِ من است،

می‌خواهی قلبم از کار بیافتد؟

خدا می بیند

در بصره امیری بود و روزی در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد و آن زن بسیار با عفت و پاکدامن بود.

امیر باغبان را برای کاری بیرون فرستاد و به زن گفت: برو درها را ببند.

زن رفت و برگشت و گفت: همه ی درها را بستم غیر از یک در که نمی شود بست.

امیر گفت: آن کدام در است؟

زن گفت: دری که میان تو و پرورگار توست و با هیچ سعی و تلاشی بسته نمی شود .

امیر وقتی این سخن را شنید استغفار کرد و از کار خود توبه کرد!!


درس خداشناسی بهلول

620c0bb8f096cf9c1838e753258f6a01-425

روزی ابوحنیفه در مجلس درس خود گفت: «امام صادق(ع) مطلبی را می‌گوید که من نمی‌پسندم !
می‌گوید: «خدا را نمی‌شود دید، در صورتی که خدا موجود است.» من می‌گویم: «چگونه می‌شود یک چیزی موجود باشد؛ ولی نتوان آن را دید؟»
در این موقع، بهلول عاقل که نزدیک درس ایستاده بود، کلوخی را از زمین برداشت و به سوی او پرتاب کرد
بهلول گفت: «آیا می‌توانی آن درد و آزردگی را نشان بدهی.» او گفت: «مگر می‌شود درد را نشان داد.»
 

عید فطر در کلام عارف وارسته

عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است:


عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان کرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند،

چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیز آنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، بر آوره و بیش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده‏ نوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمی برند.

میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، 1281 ق ص 167 -


احسان به مادر


جاء رجلٌ الی النّبی قال : « یا رسول اللَّه(ص) مَن احق الناس بحسن صحابتى؟ » قال: « أمک » قال : « ثم من؟ » قال : « امک » قال: « ثم من؟ » قال : « امک» قال: « ثم من؟ » قال : « اباک » .
ترجمه :
مردى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمد و پرسید: یا رسول الله به چه کسى احسان کنم؟ فرمود: به مادرت. تا سه بار پرسید، حضرت فرمود: به مادرت، تا بار چهارم، که فرمود: به پدرت.

شش طایف ملعون

شش طائفه گرفتار لعنت شده ‏اند

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

 چند طائفه به لعنت خدا و لعنت هر پیغمبرى که دعایش مستجاب است گرفتارند:

1-  کسى که به قرآن چیزى از خود بیفزاید،

2 -  و کسى که دستورات مرا ترک کند،

3 - و کسى که حرمت خاندان مرا که خدا لازمش دانسته نگه ندارد،

4 -  و کسى که از سلطنت و قدرت خویش براى خوارى عزیز کرده خدا  ،  5 - و یا عزت ذلیل شده خدا استفاده کند ،

6- و کسى که خود را در مصرف بیت المال بر مسلمانان مقدم بر دیگران شمرده و آن را حلال خود بداند.

خصال صدوق

محراب شهادت

وقتی محراب کوفه گریست
·٠•●

هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(ع) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.

حضرت علی(ع) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.