داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

عنایت سید کریم به آیت الله مرعشی نجفی


حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة‌الله‌علیه، پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می‌برد به تهران می‌آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می‌شود. پدر دختر، شرطی را برای ایشان مطرح می‌کند تا پس از تحقّق آن، دختر به خانه بخت برود.
شرط پدر دختر، تهیه این اقلام بود: یک جفت گوشواره، چهار عدد النگو، دو عدد پیراهن، دو قواره چادری و دو جفت کفش.

اگر چه درخواست خانواده عروس، چندان سخت و چشمگیر نبود، ولی برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود.
ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می‌شود امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السّلام در شهر ری توقف می ‌کند.

آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می‌ایستد و تمام حواسش به شروطی است که از عهده انجام آن بر نیامده است. در این لحظه کاملا متوجه آن حضرت می‌شود و مشکل را با عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام در میان می‌گذارد.

چند لحظه بعد، کسی دست روی شانه‌اش می‌گذارد و آرام به گوشش می‌خواند که: آقا، بسته‌تان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آورده‌اند، مکثی می‌کند و بعد می‌بیند، بسته‌ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی‌کند، اما بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجه این بسته کرده بود در ذهنش می‌نشیند.

نگاه جستجو‌گرش کسی را نمی‌یابد، بسته را می‌گشاید و می‌بیند درون بسته، این اشیاء وجود دارد؛ دو جفت کفش زنانه، دو قواره چادری، دو عدد پیراهن، چهار عدد النگوی طلا و یک جفت گوشواره!


تولد پربرکت حضرت عبدالعـــــظیم حسنی

رهـــــــــرو ولایت اهل البیت (ع)


بر همه ولایتمداران

تهنیت باد .

دوستت دارم

siMxye_535.jpg

می‏گویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت:
تو را دوست دارم
یوسف گفت: ای جوان‏مرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی!

پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی،
او بینایی‏ش را از دست داد و من به چاه افتادم
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدت‏ها زندانی شدم.

اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش ،
تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی .

آیت الله اراکی و خواب دیدن امیر کبیر


آیت الله العظمی اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت

پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت : خیر

سؤال کردم : چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت : نه

با تعجب پرسیدم : پس راز این مقام چیست؟

جواب داد : هدیه مولایم حسین(ع) است!

گفتم : چطور؟

با اشک گفت : آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه(س)؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین(ع) حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند

امام حسین(ع) آمد و گفت : به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم

توسل و پادشاه عربستان


مناظره ای جالب علامه سید شرف الدین عاملی باپادشاه عربستان:

توسل به پیامبر (صلی الله علیه واله)

آقای سید شرف ‏الدین (صاحب کتاب ارزشمند المراجعات)، در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند.
او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌ای به او داد، و آن هدیه یک قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود.

شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.
سید شرف الدین (از فرصت استفاده کرد) ناگهان گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را می‌بوسی و به آن تعظیم می‌کنی، با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»

شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».
آقای شرف‏الدین، بی‌درنگ فرمود: «احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر(ص) را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.»

حاضران تکبیر گفتند، و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبدالعزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول خدا(ص) تبرک بجویند.
ولی ولیعهد او که بعد از او آمد، از قانون گذشته‌شان برگشت.

بهشت پاداش پاک کردن مال از حرام


Untitled.jpg

در جلد پنجم کتاب فروع کافی  آمده است :
شخصی از کارمندان دستگاه بنی امیه و درعین حال از طرفداران امام صادق(ع) بود.
این شخص دوستی داشت که با امام صادق رابطه داشت و از او خواهش کرد که ترتیب ملاقاتش را با امام بدهد تا با امام دیداری داشته باشد . وقتی امام اجازه‌ی ملاقات را به این فرد داد ، به خدمت امام رسید . به امام عرض کرد که مدتی را در دستگاه طاغوت گذرانده و وضع مالی خوبی به دست آورده است و از امام خواست که مال او را حلال کند .
 امام صادق فرمودند: توبه و حلال شدن مال شما به این است که آن چه از حرام به دست آورده‌ای ، حتی لباسی را که در تن داری ، بدهی.
توبه کسی که مال حرامی را به دست آورده این نیست که گریه کند ، یا گنبد مساجد را کاشی کند یا این که شب‌های جمعه دعای کمیل بخواند ویا برای امام حسین (ع) و اهل بیت خرج کند ، توبه تنها اشک نیست ، البته نشانه‌ی پشیمانی می‌باشد ولی ندامت خالی فایده‌ای ندارد.
مالی که از رشوه و ظلم به مردم جمع آوری شود، حرام است.
امام صادق به این جوان فرمود: اگر این گونه توبه کند،خود حضرت،بهشت را برایش ضمانت می کند.
 جوان نیز پذیرفت وتمامی اموالی را که صاحبان آن‌ها را می‌شناخت به صاحبانشان برگرداند و با اجازه‌ی امام اموالی که صاحبان آن‌ها را نمی ‌شناخت ، از طرف آنها صدقه داد تا جایی که حتی لباس خود را نیز تحویل داد و از شغلش استعفا داد .
بعد ازمدتی این شخص بیمار شد و در موقع احتضار به دوستش گفت: که امام صادق به وعده‌ی خود عمل کرد و من جایگاه خود را در بهشت می بینم .


لقمه ی حرام چه اثری دارد؟
پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :
أطِبْ کَسبَکَ تُستَجَبْ دَعوَتُکَ ،فإنَّ الرّجلَ یَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فیهِ (حَراما )
 فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعینَ یوما .

در آمدت را پاک کن تا دعایت مستجاب شود؛
 زیرا هرگاه آدمى لقمه [حرام ]به دهان خود ببرد ،
 تا چهل روز دعایى از او پذیرفته نمى‏ شود .

کما فی بحار الأنوار : 93 / 358 / 16 .
مکارم الأخلاق : 2 / 20 / 2045 منتخب میزان الحکمة : 196

زبان پاک

خداوند به حضرت موسی فرمود: با زبانی دعا کن که

با آن گناه نکردی ، تا دعایت مستجاب شود.

 حضرت  پرسید چگونه؟

به او گفته شد: به دیگران بگو برایت دعا کنند

 چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای!

 


normal_Avazak_ir-Love11392.jpg

سوال و جواب شنیدنی



عرب بیابان گردی از حضرت علی علیه السلام پرسید: سگی را دیدم که بر گوسفندی جست وگوسفند ابستن شد وچیزی از او متولد شد حلال است یا حرام؟

امام علی علیه السلام فرمود: او را به خوردن اعتبار کن اگر گوشت بخورد سگ است اگر علف خورد گوسفند است.

عرب بیابانگرد گفت: گاهی علف و گاهی گوشت میخورد.

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را به اشامیدن اعتبار کن پس اگر به دهن بیاشامد گوسفند است واگر با زبان بخورد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت:

گاهی به زبان خورد گاهی به دهن اشامد .

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را به راه رفتن اعتبار کن پس اگر در رفتن بر گوسفندان مقدم برود

و یا در میان آنها برود گوسفند است و اگر به دنبال آنها برود سگ است.

اعرابی گفت: یک بار چنین است یک بار چنان.


  امام علی علیه السلام فرمود:

آن را در نشستن اعتبار کن پس اگر بر سینه مثل گوسفند نشیند گوسفند است

 واگر بر مقعد نشیند سگ است.

عرب بیابانگرد گفت: یک بار چنین نشسته یکبار چنان .

امام علی علیه السلام فرمود:

آن را ذبح کن پس اگر معده دارد گوسفند است واگر امعاء دارد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت: مایل به ذبح ان نیستم.

امام علی علیه السلام فرمود: به صدای آن گوش کن اگر صدای گوسفند دهد

 گوسفند است واگر صدابی سگ دهد سگ است.

عرب بیابانگرد گفت:

گاهی صدای گوسفند دهد وگاهی صدای سگ.

امام علی علیه السلام فرمود: به پای او نظر کن اگر سم دارد گوسفند است

واگر چنگال دارد سگ است. عرب بیابان گرد دیگر از جواب دادن عاجز ماند

 و بر صبر وبردباری حضرت علی علیه السلام آفرین گفت ومبهوت شد و اسلام آورد

منبع: کتاب کشکول از شیخ بهایی

نماز در میدان جنگ

13344406342384162415.jpg


هنگامی که علی(ع) در جنگ صفین سرگرم نبرد بود. در میان هر دو صف کارزار، مراقب حرکت و وضعیت خورشید بود(تا ببیند چه وقت به وسط آسمان می‌رسد تا نماز ظهر را بخواند).

ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این چه کاری است که می‌کنید؟

حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانم.

ابن عباس گفت: آیا حالا وقت نماز است با وجود اینکه سرگرم پیکار هستیم؟

علی(ع) فرمود: جنگ ما با ایشان بر سر چیست؟ تنها به خاطر نماز است که با آنها نبرد میـکنیم.

بسم الله معجزه میکند


در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است.


گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.

این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.

روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.

زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.

[خزینةالجواهر ص 612]
منبع : سایت سبطین

شوخی بد نکنیم

57767592800320088670.jpg


یکی از یاران پیامبر(ص) کفش یکی دیگر از اصحاب را برداشت


 و زیر لباسش پنهان کرد.


صاحب کفش کمی به دنبال کفش خود گشت و وقتی آن را پیدا


نکرد،خیلی نگران شد و از دیگران پرسید:


"کسی کفش های مرا ندیده است؟"


کسی که کفش ها را برای شوخی برداشته بود،گفت:


"من آن ها را برداشتم."


رسول خدا(ص) که در آن جا حضور داشت و این شوخی نابجا را


می دید،فرمود:


"فَکَیفَ بِروعَةِ المؤمِنِ؟؛ترساندن مؤمن چه معنا دارد؟"


کسی که کفش را برداشته بود،گفت:


"سوگند به خدایی که تو را به پیامبری برگزید،من برای شوخی این


کار را کردم."


حضرت باز هم فرمود:


"فَکَیفَ بِرَوعةِ المؤمِنِ؟؛ترساندن مؤمن چه معنا دارد؟"


منبع:کتاب"حکایت نامه موضوعی پیامبراعظم(ص)"__غلامرضاحیدری ابهری