داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

دوستت دارم

siMxye_535.jpg

می‏گویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت:
تو را دوست دارم
یوسف گفت: ای جوان‏مرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی!

پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی،
او بینایی‏ش را از دست داد و من به چاه افتادم
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدت‏ها زندانی شدم.

اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش ،
تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد