داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
داستــــانها و درســـها

داستــــانها و درســـها

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

خدا را می توان دید !

ab1d5121e2d538309c00c843a00e66f4-425


مرشدی با خود زمزمه کرد:خدایا با من حرف بزن،پرنده ای
آواز خواند ولی او نشنی
او با صدایی بلند گفت:خدایا با من حرف بزن،رعدی در آسمان غرید ولی او به آن گوش
نکرد.اطرافش را نگاه کرد و گفت:خدایا بگذار تو را
ببینم،ستاره ای درخشید ولی او آنرا
ندید.او فریاد زد:خدایا معجزه ای به من نشان ده و
نوزادی در همسایگی او به دنیا آمد
ولی او نفهمید.این بار با نا امیدی گریه سر داد و
گفت:خدایا مرا لمس کن و بگذار دانم
تو اینجا هستی.پس خدا نزدیک شد و او را لمس کرد اما او
پروانه ای را از روی صورتشپس زد و بی توجه به راه خود ادامه داد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد